گزارش تصویری از صعود به سکه نو
صبح زود با سپهر رفتیم اول عوارضی آزاد راه تهران شمال، سوار ماشین خانم باوفا شدیم و رفتیم به سمت کوهنوردی زمستانه.
صبح زود با سپهر رفتیم اول عوارضی آزاد راه تهران شمال، سوار ماشین خانم باوفا شدیم و رفتیم به سمت کوهنوردی زمستانه.
چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۴۵ در کنار ایستگاه متروی استاد معین جمع شدیم و ساعت ۱۲ شب به سمت اردبیل حرکت کردیم. در راه متأسفانه یکی از لاستیکهای خودرو ترکید ولی خوشبختانه راننده تونست شرایط رو به خوبی کنترل کنه و بعد حدود دو ساعت حرکت کردیم.
صبح حدود ساعت ۱۰ به اردبیل رسیدیم و جلوی آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی توقف کردیم به پیشنهاد اعضا قرار شد ساعت ۱۲:۴۵ دوباره جمع شیم و در این مدت از شهر هر طور که دوست داریم بازدید کنیم و خریدهامون رو انجام بدیم.
تو آبدارخونه بودم که دیدم صدای پیامک گوشیم اومد، دوستم میلاد منو به برنامه دوچرخه سواری از کارمزد به لفور دعوت کرده بود. تا حالا غیر از خراسان رکاب نزده بودم و اینکه زمانش جوری بود که شک داشتم به موقع برسم محل خدمتم، ولی بهش گفتم میام و بذار برم ببینم دوچرخه سواری تو جاده خاکی های جنگل چه جوریه
از بچگی دیدن کوهها در شمال نیشابور منو کنجکاو کرده بود که پشت کوه ها چیه و چه خبره؟ از اون بالا چی رو میتونیم ببینیم؟ و خیلی دوست داشتم برم بالای کوهها وسایل کوه نوردی داییم هم خیلی برام جذاب بودن. کیسه خواب، سرشعله، چادر، ظروف جمع و جور، کوله، چراغ پیشونی همه و همه برام جذاب بودن. مثل یک اردو از طرف مدرسه ولی بجای بازدید از آرامگاه عطار این دفعه رفتن به کوه.
تو نیشابور قله بینالود خیلی شناخته شده هست و به سختی و ارتفاعش معروف هست. من یواش یواش به کمک سامان یکی از دوستانی که از طریق نجوم باهاش آشنا شده بودم تونستم وسیلههای کوهم رو جمع و یکی یکی قلههای نیشابور رو برم. اما تا حالا فرصت نشده بود دماوند رو برم. از بچگی صعود به این قله برام یک آرزو بود. تابستون امسال یعنی ۱۴۰۳ بالاخره فرصتش پیش اومده بود. تقویم گروه aut یک برنامه دماوند گذاشته بود جبهه غربی.
قله پرسون توی شمال شرق تهران هست، نزدیک به لواسون و به طور خاص روستای افجه، این برنامه توسط گروه کوه aut برگزار شد. من چند برنامه هست که با این گروه دارم میرم و خیلی حس خوبی دارم از اینکه یک روز در هفته رو به فعالیتی که دوست دارم اختصاص میدم. راه رفتن زیاد توی طبیعت بین جنگلها و کوهها، صدای آب و دیدن پرندهها و حیونهای توی مسیر و به دور از دود و ماشین و ساختمونهای بلند. و این راه رفتن طولانی باعث میشه از زندگی روزمره مون فاصله بگیریم و از بالاتر به مسائل نگاه کنیم. ضمن اینکه حضور دوستانی از طیفهای مختلف و البته فرهیخته کمک میکنه تا با نگاههای جدید راجع به موضوعات آشنا بشیم.
حرکت از میدان ونک به سمت افجه ساعت ۶:۱۵ صبح پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ با دو ماشین و ۱۰ نفر در حالی که هوا هنوز تاریک هست، از همنوردهام که پرسیدم مثل اینکه دوچرخه سوارهای زیادی از تهران به لواسون میرن، فقط بهتره آخر هفته نریم چون تو راه برگشت به خاطر ترافیک دود خیلی زیادی میره تو ریهها.
ادامه گزارش و تصاویر در ادامه مطلب
یکی از روزهای تابستون ۹۸ تصمیم گرفتم با دوچرخه از نیشابور به مشهد برم و برگردم. چرا؟ چون همیشه دوست داشتم با دوچرخم جاهای دور برم مثلا یادمه قبلترها دورترین جا شادیاخ-یک سایت تاریخی نزدیکی آرامگاه عطار حدود ۳ کیلومتری مرکز شهر- بود بعد شد بوژان-روستایی سرسبز با رودخانهها و چشمههای پر آب در شمال شرق نیشابور حدود 20 کیلومتری شهر- و حالا قصد داشتم به مشهد-شهری در شمال شرق نیشابور با فاصله 120 کیلومتری :)- برم. یکی دیگه از آدمهایی که بهم انرژی این سفر رو داد فرانسیس بود دیدن او و گپ زدن با او من مشتاق این سفر کرده بود.
به روزرسانی پست: بعضی از عکسها به دلیل نداشتن اجازه انتشار حذف شدند.
مناظر بکر و کمتر دیده شده ، عظمت اقیانوس عمان ، مردمان خوش رو و مهربان ، جانوران و گیاهان خاص منطقه همه و همه سبب شد تا بدون شک ، پیشنهاد سفر به شرق چابهار رو قبول کنم ، هدف این بود تو حدود ۴۸ ساعت هرچه میتونستیم به سمت مرز بریم . تا حدود ساعت ۴ صبح جمعه وسایل رو جمع کردیم و ۵ صبح دوره نقشه خوانی تو منطقه لوچو رو گذروندیم حدود ۱۱ از مینی بوس دانشگاه جدا شدیم و زدیم به جاده تا ببینیم این بار برامون چه داستانی چیده ، پیش به سوی بلوچستان ...
در ادامه مطلب میتونید سفرنامه کاملم و همراه با بعضی از عکس ها رو ببینید !