گزارش تصویری از صعود به قله پرسون
قله پرسون توی شمال شرق تهران هست، نزدیک به لواسون و به طور خاص روستای افجه، این برنامه توسط گروه کوه aut برگزار شد. من چند برنامه هست که با این گروه دارم میرم و خیلی حس خوبی دارم از اینکه یک روز در هفته رو به فعالیتی که دوست دارم اختصاص میدم. راه رفتن زیاد توی طبیعت بین جنگلها و کوهها، صدای آب و دیدن پرندهها و حیونهای توی مسیر و به دور از دود و ماشین و ساختمونهای بلند. و این راه رفتن طولانی باعث میشه از زندگی روزمره مون فاصله بگیریم و از بالاتر به مسائل نگاه کنیم. ضمن اینکه حضور دوستانی از طیفهای مختلف و البته فرهیخته کمک میکنه تا با نگاههای جدید راجع به موضوعات آشنا بشیم.
حرکت از میدان ونک به سمت افجه ساعت ۶:۱۵ صبح پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ با دو ماشین و ۱۰ نفر در حالی که هوا هنوز تاریک هست، از همنوردهام که پرسیدم مثل اینکه دوچرخه سوارهای زیادی از تهران به لواسون میرن، فقط بهتره آخر هفته نریم چون تو راه برگشت به خاطر ترافیک دود خیلی زیادی میره تو ریهها.
ادامه گزارش و تصاویر در ادامه مطلب
پارک کردن ماشین در انتهای روستا و شروع به حرکت ساعت ۷:۱۵، صبحونه رو هم داخل ماشین خورده بودیم. قبل از حرکت چند تا کششی رفتیم و کمی بدن رو گرم کردیم. برای اینکه مسیر کمی متفاوت بشه از دشت هویج شروع نکردیم و از یک یال که سمت راست مسیرمون بود رفتیم و از دشت هویج برگشتیم.
کوه های اطراف افجه در ۲۱ دی خیلی خشک بودن و برف بسیار کمی داشتن و این کمی ترسناک و غم انگیز بود که این موقع از سال هیچ برفی نیست.
با گرم شدن بدن هامون لباس کم کردیم. من که فقط یک لباس بیس داشتم.
کمی که بالاتر رفتیم چند پوخه برف میبارید و خیلی کم بود. باد سردی میومد و دیگه باید کلاه، دستکش و پلار یا گورتکس رو میپوشیدیم. هر از چند گاهی وامیستادیم آب و تنقلات مثل آجیل یا کشمش و خرما یا شکلات میخوردیم.
تو این عکس رو قله هستیم در ارتفاع ۳۱۰۰ متری هوا مه گرفته بود و باد شدید تر. کمتر از ۵ دقیق واستادیم و برگشتیم به سمت پایین. از راست سام، حسین، عرفان، امیر، نوشین، زهره، یکتا، رضوانه و احمد.
اول مسیر برگشت کمی یخ زده بود، و در ادامه برف تقریبا تا زنو میرسید، بهتر بود گتر ها رو میبستیم ولی به خاطر باد زیاد روی قله اینکارو نکردیم و نتیجش این شد کمی تو کفشم برف رفت و جورابم خیس شد و کمی پاهام احساس سرما میکردن اما خیلی اذیت کننده نبود. را رفتن تو این حجم برف برای من که خیلی هیجان انگیز بود خرچ و خرچ تو طونلی کوچیکی که به خاطر راه رفتن ایجاد شده بود راه میرفتیم پشت سر هم. برای من جای سؤال بود که سر قدم چطور تو این حجم از مه میتونه مسیر رو تشخیص بده و گم نشه. برای من زدن عینک مساوی بود با بخار کردن شیشه عینک به خاطر پوشوندن دهن و بینی با دستمال سر واسه همین بیخیال عینک جولبو شدم. آبی که کنار کوله بود تو یک بطری پلاستیکی بود و یواش یواش داشت یخ میزد و بنظرم بهتر بود تو فلاسکم آب میاوردم.
به سلامتی ارتفاع کم کردیم و رسیدیم به دشت هویج، حالا دیگه بر خلاف موقع رفت که همه جا خشک بود این بار همه جا یکدست سفید شده بود و منظره خیلی فرق کرده بود.
نزدیکای ساعت ۱۳:۱۵ رسیدیم به روستا بدن هامونو سرد کردیم و عکس پایانی رو گرفتیم و دوباره برگشتیم به شهر. این مسیر بر خلاف مسیرهایی دیگهای که تاحالا تو تهران رفته بودم خیلی خلوت تر بود، و دیگه خبری از دیدن آدمهای مختلف، غذا رسونی بیش از حد به سگهای ولگرد و گوش دادن به موزیک با صدای بلند نبود. کل مسیر مون حدود ۱۲.۵ کیلومتر بود و کلا ۶ ساعت طول کشید. ارتفاع روستا هم حدود ۲۱۰۰ متر بود.