بامداد نوشته
از نصف شب گذشته، همه لامپهای اتاقم رو خاموش کردم به جز نور چراغ مطالعه و صفحه مانیتورم. تنها صدایی که میاد صدای سوختن بخاری هست و من دارم این پست رو مینویسم. در سریال HIMYM دیده بودم که شخصیت اصلی داستان گفته بود هیچ وقت کار مهمی رو بعد از نصف شب انجام نده. شما هم با دید اینکه حالا خوابش میومده یکسری حرف هم زده بخونید و نه بیشتر.
یادمه درسی داشتم که بنظرم استادش اصلا خوب درس نمیداد و نه مثال و تمرین عملی حل میکرد نه قسمت های جالب از روی کتاب رو درس میداد نه اینکه حداقل یک چیزی یادمون بده که بدردمون بخوره. تنها بشین سر کلاس و اسلاید های سال های قبل رو گوش بده کلاس هم اول و آخرش به بطالت می گذشت. بعد از ثبت نمرهها همون دانشجوهایی که پشت سرش ازش بد تعریف میکردن اومدن تو گروه تلگرامی درس و یکی یک پاراگراف در وصف استاد تشکر و تقدیر نوشتن که وای چقدر شما باسوادید و خوب و من را از این رو به آن رو کردید. چند نفر دیگر هم چند خطی نوشتن و دیدم این دو رویی برای من غیرقابل تحمل بود و گروه رو ترک کردم که دیگه نبینم. بعد از ترک گروه به خودم گفتم نکنه استاد بد برداشت کرده باشه و ناراحت شده باشه و احیانا نمره کم کرده باشه، تو دلم به خودم گفتم نه بابا استاد به این چیزها اهمیت نمیده خیالت راحت باشه.