بامداد نوشته
از نصف شب گذشته، همه لامپهای اتاقم رو خاموش کردم به جز نور چراغ مطالعه و صفحه مانیتورم. تنها صدایی که میاد صدای سوختن بخاری هست و من دارم این پست رو مینویسم. در سریال HIMYM دیده بودم که شخصیت اصلی داستان گفته بود هیچ وقت کار مهمی رو بعد از نصف شب انجام نده. شما هم با دید اینکه حالا خوابش میومده یکسری حرف هم زده بخونید و نه بیشتر.
یادمه درسی داشتم که بنظرم استادش اصلا خوب درس نمیداد و نه مثال و تمرین عملی حل میکرد نه قسمت های جالب از روی کتاب رو درس میداد نه اینکه حداقل یک چیزی یادمون بده که بدردمون بخوره. تنها بشین سر کلاس و اسلاید های سال های قبل رو گوش بده کلاس هم اول و آخرش به بطالت می گذشت. بعد از ثبت نمرهها همون دانشجوهایی که پشت سرش ازش بد تعریف میکردن اومدن تو گروه تلگرامی درس و یکی یک پاراگراف در وصف استاد تشکر و تقدیر نوشتن که وای چقدر شما باسوادید و خوب و من را از این رو به آن رو کردید. چند نفر دیگر هم چند خطی نوشتن و دیدم این دو رویی برای من غیرقابل تحمل بود و گروه رو ترک کردم که دیگه نبینم. بعد از ترک گروه به خودم گفتم نکنه استاد بد برداشت کرده باشه و ناراحت شده باشه و احیانا نمره کم کرده باشه، تو دلم به خودم گفتم نه بابا استاد به این چیزها اهمیت نمیده خیالت راحت باشه.
ولی شبش گفتم حالا بگذار برم سیستم رو نگاه کنم ببینم نمرم عوض نشده باشه که در کمال تعجب دیدم ۲ نمره ازم کم شده. خشکم زد، به شدت عصبانی شدم، یعنی ترک یک گروه تلگرامی برابر با دو نمره کم شدن از یک درس سه واحدی در دوره ارشد؟ کاری از دستم بر نمی آمد جز ناسزا گفتن به زمین و زمان از این ور اتاق به اون ور اتاق میرفتم و حرص میخوردم. چه بسیار افرادی رو دیده بودم که برای ۰.۲۵ صدم نمره خودشون رو به آبو آتیش میکشیدن، برگه شون رو نگاه میکردن، میلیون تومن خرج میکردن تا یک پروژه خوب تحویل بدن و نمره شون جبران بشه، خواهش تمنا میکردن تا بلکه استاد بهشون لطف کنه و نمره بیشتری بده حالا اینکه قسمت اعتراض سیستم گلستان چه خبره من نمیدونم. اما اون روز بعد از ترک گروه تلگرامی درس بدون اینکه پیامی بین من و استاد ردو بدل بشه دو نمره از من کم شده بود.
تا اینکه اتفاقی چند شب بعدش در زیر کامنتهای یک پست اینستاگرامی به فایل صوتی برخوردم با عنوان هنر شاگردی کردن از محمدرضا شعبانعلی. چقدر گوارا بود و من به شنیدینش احتیاج داشتم. اونجا بود که میگفت من نق زدن دانشجو ها رو نسبت به اساتید نمیفهمم. او(استاد) در زندگیش مسیری رو رفته که الان پای تخته هست و تو در زندگیت مسیری رو رفتی که مجبوری صندلی بگذاری جلو او بشینی و به حرف هاش گوش بدی، ناراحتی؟ مسیر زندگی تو عوض کن. و راجع به احترام به استاد شنیدم. با خودم فکر کردم چطور من میرم سیب بخرم با اینکه نه فروشنده رو میشناسم نه کار خاصی برای من کرده و فقط دارم بهش پول میدم بعد از اینکه پلاستیک میوه رو ازش تحویل میگیرم ازش با لبخند تشکر میکنم، اما برای استادی که یک ترم هفتهای دو بار کلاس میومده و مطلب میگفته یکبار ازش تشکر نکردم؟
اونجا بود که به خودم گفتم با اینکه دو نمره از من کم شد، ولی یک درس مهمی یاد گرفتم که اگر الان یاد نمیگرفتم بعدها باید هزینه بیشتری براش میدادم.
تا اینکه این ترم درسی داشتم به اسم فرآیند تصادفی که در واقع همون آمار احتمال پیشرفتهتر هست. اول ترم با شوق کتاب مرجع رو چاپ و فنری کردم. درس هر جلسه رو همون روز نگاه میکردم و ازش فلش کارت درست میکردم. سر کلاس فعال بودم و هرجا سؤال داشتم میپرسیدم، دانشجو ها رو به فعالیت وا میداشتم مثلا لینک مطلب خوبی میدیدم میفرستادم، گروه اسکایپی درست کرده بودم برای حل تمرین، حتی علاوه بر کیبرد فارسی و انگلیسی کیبرد یونانی هم نصب کرده بودم که علامتهایی مثل σ یا μ که پرکاربرد هستن رو بتونم در کلاس استفاده کنم، بهترین تقویمم رو برداشتم فقط برای حل تمرین و از هر کجا که مثال میدیدم توش می نوشتم، و فیلمهای آموزشی هم از اینترنت در کنار درس میدیدم.
از طرف دیگه مواجهم با بقیه دانشجو ها اینطوری بود که قریب به اتفاق میگفتن چه درس سختی و چطور این درس رو پاس کنیم؟ در گروه تلگرام فردی که جواب تمرین رو می گذاشت و من ازش مپرسیدم چطور به جواب رسیدی و میگفت نمیدونم همینجوری نوشتم و یا در جلسه حضوری حل تمرین معدود افردای شرکت کردند و همون ها هم که شرکت کردند معلوم بود واقعا نتونستن بعضی تمرین ها رو حل کنند و حالا بهترین نمره ها رو هم در کلاس گرفتند یا نمیدونم چرا ولی چند روز قبل از پایان ترم استرس این رو داشتند که خدا نکنه که امتحان حضوری باشه. یا حتا در همون جلسه حل تمرین اسکایپی پیشنهاد خریدن فردی برای حضور در امتحان رو میدن و جالب اینکه این جلسه بعد میان ترم هست و وقتی میپرسی چقدر باید هزینه کنیم؟ میگن حدود ۴۰۰ تا ۶۰۰ تومنی خرجش میشه. و یا پیشنهاد اینکه به استاد بگیم یک پروژه تعریف کنند رو به شدت رد میکنن و میگن نه اینطوری نمیشه نمره گرفت. و در نهایت وقتی نمره اومد وقتی مپرسی چند شدی؟ به دروغ نمره کمتری رو میگه، چرا؟
حالا این هیستوگرام نمرات کلاس هست. اول از همه با حذف سه نفری که کلاس نبودن ۱۴ نمونه داریم. با میانگین ۱۲.۰۸ و انحراف معیار ۴.۲ و من و چهار نفر دیگر در ستون شماره ۱۳ قرار گرفتیم و ۵ نفر دیگه در ستونهای جلوتر از ما. اما اگه اوضاع نرمال باشه میشد یک گوسی رو داده ها فیت کرد مثل گوسی آبی، ولی بنظر اینجوری نیست، همون جور که در الگوریتم EM خوندیم شاید ما در دادهها سه خوشه داریم و با سه گوسی قرمز تخمین بهتری داشته باشیم از داده هامون. این یعنی اگر تصمیم بگیری چه ویژگیهایی داشته باشی تو یکی از این گوسی ها میوفتی.
این بار از استاد درس ناراحت نیستم چرا که واقعا چیزی یادگرفتم، دقیق تر بخوام بگم امیر اسعدی مهر ۱۴۰۰ با امیر اسعدی بهمن ۱۴۰۰ به لحاظ دانش آمار احتمال فرق میکنه. ولی از اینکه برای این درس وقت گذاشتم زیاد هم وقت گذاشتم ولی نمره کمی گرفتم ناراحتم از اینکه اگر ارزیابی به نحو دیگری بود من جای دیگری در این هیستوگرام قرار داشتم. از این ناراحتم که همینا هستن که میان نق میزن کشور فلان و بهمانه و ببین چطور حق ملت رو میخورن. آخه یکی نیست به اینا بگه ببین اون زورش میرسه دکل نفتی می دزده تو هم فعلا همینقدر زورت میرسه نمره بخری. البته دروغ چرا خودم هم برای امتحان چند نفری با کمک هم سؤال ها رو حل کردیم و حتی سر جلسه چیزهای جدیدی از فرآیند یاد گرفتیم(که البته نسبت به همین کار هم از درون حس بدی داشتم) ولی یک کار رو نکردیم. نرفتیم به یکی پول بدیم که بیاد سرجلسه برامون سؤال حل کنه. دوستم بهم پیام داد کاش ما هم رفته بودیم یکی رو خریده بودیم. نمیدونم ولی اگه قرار باشه یک بار دیگه این درس رو بردارم، آیا عاقلانه هست خودم این همه وقت بگذارم؟ آیا باید ناراحت باشم اینکه به یکی پول بدم بیاد برام سؤال حل کنه؟ هنوز که جوابم به این دو سؤال آره هست. خودم رو با این تسکین میدم که ارزش هامو کمتر زیر پا گذاشتم و اگه روزی قرار باشه به یکی ثابت کنم آمار بلدم درسته نمرم خوب نیست ولی جور دیگه هم میتونم ثابت کنم. در پایان هم امیدوارم فرضم غلط بوده باشه و این نمره ها حاصل تلاش خودشون باشه.