وب لاگ امیرحسین اسعدی

آنچه یادگرفتم، خواندم و دیدم رو اینجا به اشتراک می‌گذارم
I share what I learned, read and saw

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۸ خرداد ۰۲، ۱۵:۲۲ - احمد صداقت زاده
    عالی

از جنگ کره تا کاهش عزت نفس عمومی

سال ۱۹۵۰ کیم ایل سونگ رهبر وقت کره شمالی دستور حمله به کره جنوبی رو میده .

و حامی هاش هم روسیه و چین بودن. در طرف دیگه جبهه کره جنوبی بوده که آمریکا و ژاپن هم همراهیش میکردن. این جنگ حدود سه سال طول میکشه و هر دو طرف در خاک هم گاهی پیشروی میکنن مثلا جالبه که بدونید گاهی سئول دسته کره شمالی ها بوده و برعکس گاهی پیونگ یانگ دست کره جنوبی ها. و در نهایت باز هم مرزشون میشه عرض جغرافیایی ۳۸ درجه.




پناهندگان کره‌ای بر روی ناو آمریکاییپناهندگان کره‌ای بر روی ناو آمریکایی

بعد از جنگ تعدادی نیروی آمریکایی در خاک کره شمالی اسیر میشن. و داستان از اینجا شروع میشه. اتفاقی که میوفته اینه که میزان مرگ میر اسیرها بالاست و زمانی هم که آزاد میشن حالو روز خوبی ندارن.

William E. Mayer

ویلیام مایر مسئول بررسی این داستان میشه. زندان ها دیوار‌های بتونی خفن ندارن، سیم خاردار هم ندارن و حتی سرباز مصلحی هم بالای برج نیست با این حال کسی از اسرای آمریکایی حس فرار رو نداره. شکنجه فیزیکی نسبت به بقیه زندان های دنیا کمتره ولی میزان مرگو میر سربازان آمریکایی بالاترین رکورد رو داره. وقتی هم که آزاد میشن حال خوبی ندارن نمیتونن به راحتی ارتباط برقرار کنن. انگار که توی یک سلول انفرادی دائمی هستن.

آقای مایر میفهمه که کره‌ای ها با ۴ تا ترفند این بلا رو سر زندانی ها آوردن

۱- همش خبر بد بدیم بهشون

۲- زندانی ها رو تشویق به جاسوسی کنیم

۳- دورهمی برگزار کنیم که بیان هرکسی بدی هاشون رو بگه

۴- در هم شکستن حس وفاداری

مثال ها:

۱- خبر بد دادن: اگر نامه‌ای از آمریکا بهشون میرسید و انرژی مثبت داشتن بهشون نمیدادن و نمیگفتن همچین نامه‌ای داری ولی اگه نامه مرگ یکی از عزیزاشون یا جداشدن شریک عاطفی شون یا سر رسید مالی بود بهشون میرسوندن.

۲- جاسوسی: زندانی ها به جاسوسی هم تشویق میشدن و جایزه سیگار میگرفتن اما نه برای اینکه آمارشون رو داشته باشن برای اینکه توی جاسوسی رابطه عاطفی بین دو سرباز از بین میرفت و اینجوری سرباز های آمریکایی نسبت به هم غریبه تر میشدن.

۳- جلسات انرژی منفی: سرباز ها رو دور هم جمع میکردن و میگفتن هر نفر بیاد یک کار بدی که کرده رو بگه یا کار خوبی که میتونسته انجام بده ولی نداده رو بگه. این جلسه ها باعث میشده سرباز ها حس خوبی نسبت به خودشون نداشته باشن.

۴- در هم شکستن وفاداری: زندانی ها تشویق میشدن به شکستن وفاداری نسبت به مقام های بالاترشون، کشورشون و دینشون. مثلا یک زندانی رده پایین وقتی داشته از یک چشمه آب میخورده زندانی رده بالاترش میگه نخور این آبش سالم نیست. زندانی رده پایین‌تر میگه: جنگ دیگه تموم شده اینجا هم خاک ما نیست هردوتامون بدبخت‌هایی هستیم که اسیر کره‌ای ها شدیم، دلیلی نداره من حرف تو رو گوش بدم.


اینا رو که خوندم یاد جامعه ایران خودمون افتادم، و یه مثال‌هایی از هرکدوم به ذهنم رسید. چند دقیقه بعدش گفتم بیا اینستاگرام رو باز کنم ببینم چه خبره که متوجه شدم فردی یک درخت در کنارک رو قطع کرده و حالا دوستان و آشنایانم در اینستاگرام استوری گذاشته بودن و من با دیدن اونا بهت برم داشت.

و چقدر اینها و یا وقت هایی که دور هم جمع میشیم و راجع به سیاست صحبت میکنیم منو یاد زندان های کره انداخت جلساتی که دور هم جمع میشیم و مدام بد هم دیگه رو میگیم. هرکی بدتر از اون یکی دیگه بگه هم برندست. دوست عزیز، اگه همچین متنی میذاری آیا اونی که قطع کرده میاد استوریت رو نگاه میکنه میگه وای چقدر کار بدی کردم ببخشید الان میرم درخت میکارم؟ یا اون مسئول میگه واقعا شما راست میگی من زیادی از مال مردم خوردم لطفا شماره کارت بدین برگردونم؟ زهی خیال باطل! فقط اثرش اینکه به مرور حال منو و تو که جامعه رو تشکیل میدیم بدو بدتر میشه. حال بد = تصمیم بد = رفتار بد = نتیجه بد و یک چرخه که تمومی نداره.

میری پیج منوتو، بی بی سی فارسی، ایران اینترنشال رو نگاه میکنی کلی از دوستات فالوشون کردن، یک مشت معتاد. معتاد به خبر بد. هرکی هم غمگین تر باشه خفن تره. حالا شاید بگین خوب ما بیایم عکس درخت بگذاریم و از قطع کنندش تشکر کنیم؟ یا الکی بگیم وای چقدر خوب تو کشوری هستم که درختاشو قطع میکنن؟ میگم نه، تو چرا میخوای همچین پستی بگذاری؟ اگه میخوای خبر بدی خوب لازم نیست چون هممون بالاخره از یک جایی متوجه شدیم و لازم نیست شما این موج غم رو بازنشرش کنی. اگرم میخوای فرهنگ سازی کنی این راهش نیست. برو به یک سازمان مردم نهاد مرتبط در حد توانت کمک مالی کن. برو خودت یک جای شهرت درخت بکار و از اون عکس بگذار. اونجا که سفر رفتی در راستای آگاهی سازی مردم محلی یک گام مثبت بردار. یا حداقل بشین فکر کن به ریشه این عمل چه چیزی باعث شده یک فرد همچنین کاری بکنه؟ آیا تو هم نقشی داشتی هرچند بسیار کوچک؟ چکار میتونی بکنی در آینده این مسئله رو نداشته باشیم.


ماجرای کامل داستان زندانی بدون دیوار(+)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">